سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در خردسالی بپرسد، در بزرگسالی پاسخ دهد . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 89 شهریور 17 , ساعت 5:55 عصر
 
 خواستگار سمج که به خاطر مخالفت‌های پدر دختر مورد علاقه‌اش، مرد اجیر شده‌ای را به جای پدر عروس به دفترخانه برده بود تصور نمی‌کرد به جای رفتن به خانه بخت زندانی ‌شود.

«ساناز» - 16 ساله - و کیان - 25 ساله - که خود را در یک قدمی خوشبختی می‌دیدند همراه خانواده پسر جوان به یک دفتر ثبت و ازدواج در محله نازی‌آباد رفتند. مقدمات ثبت ازدواج فراهم بود که ناگهان قبل از امضای عقدنامه، چند مأمور پلیس وارد دفترخانه شدند. دقایقی بعد همزمان با برهم خوردن مراسم دختر و پسر که آرزوهایشان را بر باد رفته می‌د‌یدند، همراه احمد - مرد اجیر شده - دستبند به دست، راهی دادسرا شدند.

آنها وقتی در حضور بازپرس کیانی از شعبه اول دادسرای بعثت ایستادند خواستگار شکست خورده گفت: من شاگرد یک فروشگاه در جنوب تهران هستم. حدود یک سال قبل به طور اتفاقی در پارک لاله با ساناز آشنا شدم و با گذشت زمان هر دو به قدری به هم علاقه‌مند شدیم که تصمیم به ازدواج گرفتیم. اما ساناز وقتی موضوع را با خانواده‌اش در میان گذاشت پدرش به شدت مخالفت کرد.

ما هم وقتی فهمیدیم تلاش‌هایمان برای جلب رضایت پدر ساناز بی‌نتیجه است نقشه ازدواج مخفیانه را طراحی کردیم. بدین ترتیب با پرداخت یک و نیم میلیون تومان مردی به نام احمد را اجیر کردم تا در روز عقد به عنوان پدر ساناز در دفترخانه حضور یابد. البته برای آنکه مشکلی پیش نیاید، شناسنامه پدر ساناز را نیز جعل کردیم. اما گویا خواهر ساناز از موضوع مطلع شده و بلافاصله پلیس را با خبر کرده بود.

بازپرس پرونده پس از شنیدن اظهارات متهمان ساناز را با قرار وثیقه آزاد و 2 متهم دیگر را نیز بازداشت کرد. هم اینک تحقیقات درباره این پرونده ادامه دارد.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ